معنی داروی ضد خارش
حل جدول
هیدروکسی زین
داروی ضد افسردگی
ایمی پرامین، سرترالین، سیتالوپرام
ایمی پرامین، بوپروپیون، سرترالین، سیتالوپرام
داروی ضد سرفه
به دانه
داروی ضد عفونت
جنتامایسین
داروی ضد صرع
اتوسوکزوماید، توپیرامات، دیازپام، فنوباربیتال، فنیتوئین، کاربامازپین، کلونازپام، گاباپنتین، والپروات
داروی ضد باکتری
آموکسی سیلین
داروی ضد سرطان
آرلوتینیب
گویش مازندرانی
آزار، سوزش، خارش
تعبیر خواب
خارش تن، دلیل است بر بازجستن احوال خویشان. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
اگر کسی بیند او را خارش تن پدید آمد، دلیل که طلب خویشان کند و از ایشان غم واندوه بیند. - محمد بن سیرین
لغت نامه دهخدا
خارش. [رِ] (اِمص) خاریدن. (ناظم الاطباء). عمل خاریدن. (فرهنگ شعوری ج ص 366). حِکَّه. خارخار. خارِشَک:
خارش گیتی ز سرت کی شود
تات بر انگشت یکی ناخن است.
ناصرخسرو.
یک شبی گفت کای فلان برخیز
خارش پشت پای بنشانم.
روحی ولوالجی.
انجیر تو چون به خارش افتد
بستن نتوان تو را بزنجیر.
سوزنی.
به هر خارش که با آن خاره کردی
یکی برج از حصارش پاره کردی.
نظامی.
خواهشی کو ز بهر خود می کرد
خارشم را یکی بصد می کرد.
نظامی.
نظر کردم ز روی تجربت هست
خوشیهای جهان چون خارش دست.
نظامی.
- خارش لب شتر، خارشی است که در لب شتر عارض می شود. شُرس. (منتهی الارب).
- خارشهای ذهن، شوایب. شکوک وارد بر ذهن. تردید. دودلی.
|| گر. جُرَب ْ. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 366). نَقس. (منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد). عَرَر. اِکلَه. (منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد). شَذا. (منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد). نُقب. (لغت نامه ٔ مقامات حریری) (منتهی الارب). حکّه. (دستورالاخوان):
چو سگ گرز علت خارش
متصل عضوهاش میخارد.
ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 366).
|| (اِ) نام مرضی است که در نشستنگاه خارش شود.اُبنَه. (منتهی الارب).
خارش. [رِ] (ع ص) آخذ از روی عنف. دریابنده. گیرنده.
فارسی به آلمانی
Desinfektionsmittel (n)
فارسی به عربی
مطهر
معادل ابجد
2126